حرف دارم واسه شما فراوون از اينجا گرفته تا سره خيابون
كردي منو آواره ي بيابون دوسم نداري حتي يه ناخون
ميرم از عشقت شبا زيره بارون كردي منو بدجوري زارو حيرون
وقتي ميگي برو برو از پيشم ميگم دلت مياد كه خواب پريش شم
شبا همش تا صبح كه من بيدارم چشم چجور من روي هم بزارم
يه لحظه آرامش ديگه ندارم ماه و خورشيد كف دستات بيارم
چكار كنم كه مثل قبلا بشي صبح ها به عشق من از خواب پاشي
تو قلبم يجوري بايد جابشي قافيرو بيخيال هستم ناشي
تو مرز ديونگي تو آخرشي چرا مي خواي ديگه با من نباشي
يدون دوست دارم قده يه دنيا قده تمام زمين آسمون ها
بد جوري تا كردي تو باما ديگه نبودي اصلا يار ما
خسته شدم از اين اداها يكميم شده ديگه راه بيا
:: موضوعات مرتبط:
+شعر وداستان های عاشقانه ,
شعر عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
شعر عاشقانه ,
داستان عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 8180
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18